جاویدالأثر حاج احمد متوسلیان

بایگانی

... برای تهیه کتاب اینجا تلیک نمایید ...

............................................

گلعلی بابایی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس، گفت: آماده سازی کتاب"در هاله ای از غبار" توسط کنگره لشگر ۲۷ محمد رسول الله انجام شده و در روز چهاردهم تیر همزمان با سی امین سالگرد اسارت حاج احمد متوسلیان کتاب زندگینامه ایشان که در حال تدوین نهایی و صفحه بندی است، به همین مناسبت منتشر می شود. بابایی تصریح کرد: این کتاب، سرگذشت نامه احمد متوسلیان از کودکی تا اسارت است که در بعضی قسمت ها نویسنده به عنوان دانای کل مطرح است. در بخش های دیگر جملاتی از منابعی از راویان با منابعی مربوط به خودشان ارائه شده است. وی با اشاره به نام انتخاب شده برای کتاب افزود: نامی که برای کتاب انتخاب شده، «در هاله ای از غبار» است که بر گرفته از یکی از مصرع های اشعار مرحوم محمدرضا آغاسی شاعر جبهه و جنگ الهام گرفته شده است. تعبیری گویا و منطبق با واقع که نخستین بار، شاعر آزاده بسیجی؛ زنده یاد محمّدرضا آقاسی در سروده ی حماسی خود برای احمد متوسّلیان، آن را به کار برد.که مصرع آخر آن این بود: «در هاله ای از غبار گم شد.» این نویسنده دفاع مقدس در ادامه گفت: مطالب این کتاب از کودکی تا اسارت متوسلیان را شامل می شود و موضوعاتی را از زبان والدین، رفقا، اطرافیان و همرزمانش در لشگر و جبهه مطرح می کند. اسناد و مدارک مستند هم از دیگر منابع تولید مطالب این کتاب بوده اند. اسنادو مدارکی که از راویان جنگ به جا مانده است. وی ادامه داد: راویان کسانی بودند که اواخر سال ۶۰ از سوی دفتر سیاسی سپاه به عنوان راوی با یه ضبط صوت همراه فرماندهان بزرگ می شدند و صحنه صحنه جنگ را ثبت و ضبط می کردند. راویان جنگ مبادی پنهان و پیدای تاریخ جنگ محسوب می شوند که در حوزه های کلان تصمیم گیری و فرماندهی، همچون ستادهای فرماندهی کل جنگ تا حیطه های خُرد که مناطق عملیاتی و نقاط رهایی نیروهای عمل کننده را در بر می گرفت، همراه و همپای فرماندهان جنگ، حضوری فعال داشته اند، اغلب راویان از افراد صاحب نظر و تحلیل گر درحوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مسائل انقلاب اسلامی بوده اند. هم اکنون 35 هزار نوار ضبط شده از جنگ در مرکز اسناد دفاع مقدس موجود است. این نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس با اشاره به ویژگی خاص کتاب "در هاله ای از غبار" افزود: رفتن هیئت سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران، به سوریه و لبنان در آن زمان پر از حرف و حدیث های سیاسی بود و رنگ و لعاب خاصی داشت و هر کس به زعم خود این جریان را تفسیر می کرد. مثلا برخی می گفتند این گروه به صورت خودسر و بدون اجازه امام رهسپار این سفر شده اند . در حالی که من با واکاوی زوایای پنهان زندگی متوسلیان پی به ولایت پذیری ایشان بردم که اعزام به این سفر نیز در راستای همان عقیده بوده است و خوشحالم که این کتاب ابهاماتی از زندگی حاج احمد را باز می کند. گفتنی است انتشارات صاعقه چاپ این کتاب ۱۵۰ صفحه‌ای (۳۰صفحه رنگی) مصور و تمام رنگی را در ۳هزار نسخه بر عهده گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۱

تندیس احمد متوسلیان یزدی در مارون‌الرأس در مرز فلسطین نصب شد تا یادبودی از ربوده شدن این فرمانده ایرانی باشد. انگشت اشاره احمد متوسلیان یزدی در تندیس ساخته شده به سمت سرزمین هایی از کشور فلسطین است که در حال حاضر توسط رژیم صهیونیستی اشغال شده است. عبدالمجید فراهانی طراح این تندیس است و در مورد متوسلیان یزدی بیان کرده است که امام موسی صدر و احمد متوسلیان یزدی سربازان و پرورش یافتگان مکتب روح الله خمینی هستند و هر دو آنها به دست دولت لیبی و اسرائیل ربوده شده‌اند. وجه اشتراک آنها این است که خبری از سرنوشتشان در دست نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۲

متن زیر بخشی از مصاحبه‏ اى است که حاج احمد متوسلیان به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند. سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد:

اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول‏ اللَّه ‏(ص)، اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد. به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می ‏شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم؛ چرا که ایشان شاخص وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد. البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق مریوان و پاوه انجام شد و نام آن محمد رسول ‏اللَّه‏(ص) بود. البته حاج ‏احمد با آن روحیه لطیف خود، فلسفه ‏اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد 27 فرض کرده بود. او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمان با صفایش گفته بود: «... عدد دو را که از هفت کسر کنى، مى‏ماند پنج؛ به نیت پنج تن آل‏عبا. عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می ‏شود نُه یعنى تسعة معصومین مِن وُلدِ الحسین‏ حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن مى‏شود چهارده، به نیت 14 معصوم (علیهم ‏السلام) منبع: کتاب آذرخش مهاجر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۴

بسم‏ الله الرحمن الرحیم
بعد از انجام عملیات فتح‏المبین در ایران، روند مسایل سیاسى جهان، تغییرات عمده‏اى پیدا کرد و کامل کننده این تغییرات، عملیات پیروزمندانه الى بیت‏المقدس بود.
در پى این دو عملیات بود که ابر قدرت آمریکا و امپریالیزم بین‏المللى به این نتیجه رسیدند که عراق نه تنها قادر نیست در مقابل انقلاب اسلامى ایران بایستد و آن را به زانو در بیاورد، بلکه موجودیت خود او نیز در منطقه به خطر افتاده و هر آن بیم آن مى‏رود که با سقوط جریان صدامى در منطقه امپریالیزم و منافع آن متحمل ضربات سنگینى بشوند. به همین دلایل، امپریالیزم به فکر افتاد که باید این جریان بعثى را به نحوى از نابودى نجات دهد. بنابراین تصمیم گرفتند تا هماهنگى خاصى در بین ایادى خودشان در منطقه ایجاد نمایند. شما عزیزان خودتان شاهد این هماهنگى هستید و سکوت سران مرتجع منطقه در مقابل تجاوز اسراییل، دلیل این مدعاست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۰

برای تهیه مهمات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدم ...

به طرف اتاق فرماندهی رفتم ...
در باز بود ، اما حاج احمد نبود ...
یکی از دوستان گفت:
مطمئن نیستم ، اما شاید بدونم کجاست!
به طرف دستشویی ها راه افتادیم...
درست حدس زده بود ...
حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت ...
مشغول نظافت دستشویی ها بود ...
داغ شدم ...
رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره ...
حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد ...
نگاهی کرد و گفت:
یادت باشه! فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است ...
و در بقیه مواقع کوچکتر از همه... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۸

یک روز باران زیادی می‌آمد. همین باعث شده بود که خیلی ها فکر کنند آن روز صبحگاه نداریم. ولی بقیه به دلشان صابون زده بودند که آن روز راحت باش است. دیدیم نه . اعلام شد امروز صبحگاه برقرار است.

دو سه تا از بچه ها گفتند ما امروز نمی‌رویم. و نرفتند.

حاج احمد آمد توی راهرو، تک تک اتاق ها را وارسی کرد ببیند کسی توی اتاق ها مانده یا نه. بچه ها تا فهمیدند خودشان را گم و گور کردند. یکی از پنجره رفت بیرون، یکی رفت زیر تخت، یکی رفت توی کمد، حاج احمد در را باز کرد و گفت: کسی اینجا هست؟

ترسیدم، ولی مجبور بودم بگویم نه. چون اول کار بود بیشتر سخت می‌گرفتند.

حاج آمد گفت: امروز باید خیلی به خودتان امتحان پس بدهید.

نمی‌دانستیم می‌خواهد چکار کند. به هم نگاه می‌کردیم حدس هم نمیتوانستیم بزنیم.

گفت همه با هم سینه خیز از این طرف اردوگاه می‌روید آن طرف.

هیچ کس جرأت نکرد بگوید توی این گِل؟

همه سینه خیز شدیم. البته نه همه بعضی ها با زانو ها و کف دست می‌آمدند.حاج همت هم اینطور می‌آمد.

او که کلک زد بقیه فهمیدند چکار کنند. تعدادشان هم کم نبود. حاج احمد دید رفت طرف حاج همت، با پا رفت ایستاد روی کمرش و گفت: گفتم سینه خیز نه مثل مارمولک.

حساب کار دست همه مان آمد. سینه را چسباندیم به زمین گلی و سینه خیز رفتیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۵

دانیال فرخ در حاشیه دیدار شاعران،تابلوی نقاشی خود را با

 طرحی از "جاویدالاثر احمد متوسلیان در اغوش رهبر انقلاب" 

به حضرت ایت الله خامنه ای اهدا کرد.

٩٥/٣/٣١

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۹

حاج احمد در یکی از روزهای که منافقین دستور داده بودند که هر که با لباس سپاه یا با ریش باشد با چاقو یا سلاح دیگر به چنین افرادی
حمله کنند حاج احمد با ماشین سپاه با چند نفر از همرزمانش روی پل حافظ در حال عبور بودند که یکی از همرزمانش به حاج احمد میگه
حاجی تو زن وبچه نداری شیشه ماشین ببر بالا مگه نمی دونی منافقین نارجک تو ماشین پاسدارها می اندازند حاج احمد به راننده
میگه بزن ترمز هرکی می ترسه بیایید پایین حاجی میگه

(من با خدای خود عهد بسته ام که به دست شقی ترین افراد یعنی اسراییل ها کشته  شوم)

این حرف حاج احمد در پاییز سال 1360که هنوز حاج احمد در نبرد با دشمنان بعثی هستیم می زند
چون که او با خدا عهد بسته بود وخدا هم خلف وعده نکرد وبه آرزویش رساند

واین اتفاق در تاریخ 14/4/1361 می افتد وبرای همیشه حاج احمد بین ما رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۹

طوری که حاج احمد با نماینده بنی صدر دست به یقه شد وماشین آن ها را سر و ته کرد.
او هم تهدید کرد که "من ضمن گزارش کردن این عمل تو، الآن می رم و با هلی کوپتر برای بازدید برمی گردم."
که باز هم حاج احمد به او گفت:"توصیه می کنم که سوار هلی کوپتر نشین که از این مناطق عبور کنین، که هوایی هم بهتون اجازه نمی دم!"
بالاخره او برگشت و گزارشی برای بنی صدر برد. بنی صدر هم خواستار عزل حاج احمد به عنوان عنصر نا مطلوب از تمامی تشکّل های نظامی شد.
حاج احمد درارتباط با این قضیه می گوید:"وقتی آیت الله خامنه ای به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع برای بازدید آمده بودندمریوان، به من گفتند:
{ بنی صدر داستان شما و برخوردتون رو به امام کشونده بود و از امام درخواست اخراج شما را از کل جریان نیروهای مسلّح و سپاه کرده بود،
امّا بنده به امام عرض کردم که من احمد متوسّلین را می شناسم، ایشون آدم مخلص و مقتدریه.
اگه می خواین اونو عزل کنین، روی من هم در شورای عالی دفاع حساب نکنین.}"
احمد متوسّلیان شخصیتی داشت که شخصی همچون مقام معظّم رهبری تا این حد پای ایشان ایستاده بودند و از حاج احمد به این نحو دفاع می کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۶

درعملیات بیت‌المقدس، دو « احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرمانده‌هان و رزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.

او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ‌‌‌تر بیان می‌کرد، به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد. یادشان بخیر:

احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۰