جاویدالأثر حاج احمد متوسلیان

بایگانی

... برای تهیه کتاب اینجا تلیک نمایید ...

............................................

(زهرا رجبی‌متین؛ انتشارات روایت فتح)

... بچه بود که انقلاب را دید. نوجوانیش را در آن گذراند. شاگردی پدر را کرد؛ عاشق کارهای فنی بود. وقتی مطهری را شناخت، دلش خواست برود سراغ طلبگی که نرفت. دانشگاه علم و صنعت، دو سال برق خواند؛ آن‌ قدر تودار بود که خانواده‌اش نمی‌دانست دانشجو است. حتا وقتی خبر دستگیریش را شنیدند، باورشان نمی‌شد. دوستانش شاید جسارتش را در کوچه و خیابان دیده بودند، ولی در خانه، داداش احمد مهربان و سخاوتمند بود. حبس کشید. رنج دید، آن ‌قدر که توانست پشت و پناه آدم‌ها باشد. جنگیدن برایش درس بود. می‌آموخت و آموزش می‌داد و تربیت می‌کرد. به همان راحتی که توبیخ و تنبیه می‌کرد، گریه می‌کرد و حلالیت می‌طلبید. آن‌ قدر به افق‌های دور چشم دوخت که روزی در پس آن ناپدید شد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">