جاویدالأثر حاج احمد متوسلیان

بایگانی

خاطره ٢٣: صدایش شده بود آژیر خطر...

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ب.ظ

صدایش شده بود آژیر خطر.
ـ ضدانقلاب … بریزید تو سنگرا… سریع… بجنبید…
بیرون ساختمان سنگرها پر می‌شد. کار هر شب بچه ها بود، تا صبح. گاهی وقت ها که نگاهش می‌کردی، یکی را می‌دیدی سبزه، کمی جدی، کمی ترسناک حتی. فرمانده نبود، ولی عین فرمانده ها بود.
توی پادگان بانه، دور از شهر بودیم و نمی‌توانستیم خارج شویم. دستور بود که بمانیم. نه آذوقه داشتیم، نه مهمات؛ نمی‌دادند بهمان.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">