خاطره ۱۴: دیگر بابا میتوانست مغازه را دستش بسپارد...
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ق.ظ
سینی های شیرینی را پر میکرد، میگذاشت روی پیش خان. وقتی از مغازه بیرون میرفت، سینی ها خالی بود.
آخرهای دبیرستان که بود، دیگر بابا میتوانست خیلی راحت مغازه را دستش بسپارد.