خاطره ۳۱: برگه مرخصی را گرفتم و رفتم...
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ
وقتی گفتم امر خیر در پیش دارم، نرم تر شد، ولی بازهم میگفت: «بیست روز نه.»؛ میگفت: «نمیشه.»
گفتم: «پس چند روز، حاجی؟»
گفت«پنج روز.»
فقط رفت و برگشتنم پنج روز طول میکشید.
برگه مرخصی را گرفتم و رفتم.