جاویدالأثر حاج احمد متوسلیان

بایگانی

خاطره ۳۵: شما بخورین؛ من خوراکی دارم...

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ

همراه ما کشیده بود عقب. باید یک کم استراحت می‌کردیم و دوباره می‌رفتیم جلو.

قوطی کنسرو را باز کردم و گرفتم طرف حاجی.

نگاهم کرد. گفت: «شما بخورین. من خوراکی دارم.»

دست مالش را باز کرد. نان و پنیری بود که چند روز قبل داده بودند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">