خاطره ۳۹: چرا نپریدی؟
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ
آمبولانس دستم بود. با چند نفر دیگر آمدند بالا.
چند متر جلوتر، یک تیر زد. همه بچه ها پریدند پایین به جز من.
داد زد: «چرا نپریدی؟»
ـ چرا بپرم؟
تیر زد. گفت: «برو پایین.»
بعد گفت: «همه بیایید بالا.»
گفت: «مرد حسابی، مگه تو پاسدار نیستی؟»
ـ چرا.
ـ مگه توی آموزش بهت نگفتن اگه جایی صدای تیر شنیدید، فکر کنید کمین خوردید؟
ـ چرا
ـ پس چرا نپریدی؟ ...